در 1882، نیکولا تسلا میدان مغناطیسی دوار را کشف کرد، یک اصل فیزیک است که اساس تقریباً همه دستگاه هایی را تشکیل می دهد که از برق AC استفاده می کنند. اما ظاهراً هنگام کار بر روی ترانسفورماتور خود در سال 1895، تسلا برای اولین بار کشف کرد که میدان های مغناطیسی دوار پر بار ممکن است زمان و مکان را تغییر دهند.

بخشی از این بینش ناشی از آزمایشهای تسلا با فرکانسهای رادیویی و انتقال انرژی الکتریکی از طریق جو است. سالها بعد، یافتههای اساسی تسلا منجر به این شد آزمایش بدنام فیلادلفیا و برنامه های سفر در زمان مونتاک.
اما، مدتها قبل از علنی شدن این عملیات نظامی فوقمخفی، گفته میشود که تسلا یافتههای محرمانهای در مورد ماهیت زمان و چشماندازهای دنیای واقعی برای سفر در زمان داشته است.
تسلا دریافت که زمان و فضا میتواند شکسته یا خم شود و دری ایجاد کند که ممکن است با آزمایشهای خود با میدانهای الکتریکی و مغناطیسی با ولتاژ بالا به زمانهای دیگر منجر شود. با این حال، تسلا خطرات واقعی سفر در زمان را از طریق تجربه دست اول با این مکاشفه بزرگ درک کرد.
گفته می شود که تسلا اولین برخورد خود را با سفر در زمان در 13 مارس 1895 داشته است. در آن روز، یکی از خبرنگاران نیویورک هرالد مخترع را در یک رستوران کوچک کوچک پیدا کرد که پس از 3.5 میلیون ولت، ترسیده به نظر می رسید.
«فکر نمیکنم امشب برای من یک همراه دلپذیر پیدا کنید. واقعیت این است که من امروز نزدیک بود بمیرم. جرقه سه فوت به هوا پرید و من را اینجا روی شانه راست گرفت. اگر دستیار من فوراً برق را خاموش نمی کرد، ممکن بود پایان کار من باشد.»
وقتی تسلا با رزونانس بار الکترومغناطیسی تماس پیدا کرد، خود را خارج از پنجره مرجع فضا/زمان خود دید. او ادعا می کرد که می تواند گذشته، حال و آینده را به یکباره ببیند. اما او توسط میدان الکترومغناطیسی بی حرکت شد و نتوانست جلوی خود را بگیرد.
تسلا قبل از آسیب جدی توسط دستیارش که جریان را خاموش کرد نجات یافت. سال ها بعد، در طول آزمایش فیلادلفیا، اتفاق مشابهی رخ داد. متأسفانه، ملوانان درگیر در خارج از محدوده مرجع فضا/زمان خود برای مدت زمان زیادی نگه داشته شدند که پیامدهای ویرانگری داشت.
آزمایش های مخفی سفر در زمان تسلا به دیگران منتقل شد که به اندازه تسلا نگران بشریت نبودند. نیکولا تسلا برای توسعه بیشتر فناوری های امروزی اعتبار دارد.
ما بدون خلاقیت تسلا رادیو، تلویزیون، برق متناوب، سیم پیچ تسلا، نورهای فلورسنت، چراغ های نئون، ابزارهای رادیویی کنترل شونده، روباتیک، اشعه ایکس، رادار، امواج مایکروویو و صدها نوآوری قابل توجه دیگر را نخواهیم داشت. در نتیجه، جای تعجب نیست که تسلا به بررسی پرواز در سراسر جهان و شاید ضد جاذبه پرداخت.

در واقع، آخرین اختراع او که در سال 1928 منتشر شد، یک ماشین پرنده بود که هم شبیه هلیکوپتر و هم هواپیما بود.دستگاه حمل و نقل هوایی). بر اساس گزارشها، تسلا پیش از مرگش طرحهایی برای موتور سفینه فضایی ایجاد کرد. فضای درایو، یا درایو ضد میدان الکترومغناطیسی، نامی بود که به آن داده بود.
جهان برای این کار آماده نیست. این چیزی است که بسیار فراتر از زمان ماست، اما قوانین حاکم خواهند شد و روزی آنها موفقیت پیروزمندانه ای خواهند داشت.» چه حقایق توطئه آمیز و چه توطئه های واقعی، واقعیت این است که اگر جلوی او گرفته نمی شد تسلا بسیار فراتر می رفت.
نیکولا تسلا، بزرگترین نابغه تکنولوژی زمان ما، به نیروهای آلبرت انیشتین، بزرگترین نابغه نظری زمان ما ملحق می شود تا ازدواج ذهن ها را جشن بگیرد که بدون شک درهای واقعیت پنهان ابعاد را باز می کند.
زیرا گزارش تسلا، که در آن ادعا میکند لحظهای از بیزمانی (دیدگاه همزمان از گذشته، حال و آینده) را در حالی که در یک میدان مغناطیسی بسیار قوی غوطهور است، تجربه کرده است، کاملاً با نظریه نسبیت عام اینشتین، که بیان می کند که هرچه فضا بیشتر تحریف شود، عامل زمان بیشتر تمایل به ایستادن دارد یا t=0، به این معنی که سه بعد زمان، گذشته، حال و آینده را "در یک زمان" مشاهده کنید. t=0 (بی زمانی) است.
انیشتین به توسعه ایده کمک کرد فضا زمان به عنوان بخشی از نظریه نسبیت او. فضاهای با ابعاد بالاتر (یعنی بیشتر از سه) از آن زمان به یکی از پایههای بیان رسمی ریاضیات و فیزیک مدرن تبدیل شدهاند. بخش بزرگی از این موضوعات بدون استفاده از چنین فضاهایی به شکل کنونی خود امکان پذیر نبود. مفهوم فضازمان انیشتین از چنین فضای 4 بعدی استفاده می کند.
به طرز چشمگیری، ترکیب مفاهیم انیشتین و تکنیک تسلا جهان را متحول خواهد کرد. اما... آیا دنیا سزاوار آن است؟ تمام این قدرت و علم به دستان نادرستی ختم می شود.
بنابراین، به تعبیر تسلا، جهان ناآماده است زیرا صاحبان این سیاره بیشتر به فکر نیروی نظامی و انحصار سرمایه هستند تا رشد فرهنگی و تکامل آگاهی. خدای پول، نه خدای حقیقت، بر جهان مسلط است. این یک واقعیت ناگوار است.