"9 روز طول کشید تا او را بخورم .." - نامه ای پیچ خورده از آدم خوار بدنام آلبرت فیش به مادر قربانی خود

همیلتون هوارد "آلبرت" فیش یک قاتل زنجیره ای آمریکایی ، کودک متجاوز و آدمخوار بود. وی همچنین به عنوان مرد خاکستری ، گرگینه ویستریا ، خون آشام بروکلین ، دیوانه ماه و مرد بوگی شناخته می شد. ماهی یکبار به خود می بالید که "در هر ایالتی بچه دار شده است" ، و در یک زمان تعداد قربانیانش را حدود 100 نفر اعلام کرد. با این حال ، مشخص نیست که آیا او به تجاوز جنسی یا آدم خواری اشاره داشته است ، و همچنین مشخص نیست که آیا این گفته صحیح بوده است .

"9 روز طول کشید تا او را بخورم .." - نامه ای پیچ خورده از آدم خوار بدنام آلبرت فیش به مادر قربانی خود 1
© Mysteriesrunsolved

قربانیان قاتل زنجیره ای آلبرت ماهی

قاتل زنجیره ای آدم خوار آلبرت ماهی
قاتل زنجیره ای آدم خوار آلبرت ماهی © MRU

فیش در طول زندگی خود دست کم در پنج قتل مظنون بود. وی به سه قتل اعتراف كرد كه پلیس توانست رد یك قتل معروف را بدست آورد و اعتراف كرد كه حداقل دو نفر را با ضربات چاقو زخمی كرده است.

قربانیان شناخته شده
  • فرانسیس X. مک دانل ، 8 ساله ، 15 ژوئیه 1924
  • بیلی گافنی ، 4 ساله ، 11 فوریه 1927
  • گریس بود ، 10 ساله ، 3 ژوئن 1928
قربانیان مشکوک
  • اما ریچاردسون ، 5 ساله ، 3 اکتبر 1926
  • یتا آبراموویتز ، 12 ساله ، 1927
  • رابین جین لیو ، 6 ساله ، 2 مه 1931
  • مری الن اوکانر ، 16 ساله ، 15 فوریه 1932
  • بنجامین کالینگ ، 17 ساله ، 15 دسامبر 1932

ماهی در 13 دسامبر 1934 دستگیر شد و به جرم آدم ربایی و قتل گریس باد محاکمه شد. وی در 16 ژانویه 1936 ، در سن 65 سالگی توسط صندلی برقی محکوم و اعدام شد. جنایات وی در فیلم مرد خاکستری ، با بازی پاتریک باوچائو در نقش ماهی ، در سال 2007 نمایش داده شد.

این چیزی است که هیولا در نامه پیچ خورده خود به مادر قربانی خود ، گریس بود ، تصدیق کرد

گریس بود
گریس بود ، آخرین قربانی آلبرت فیش

در تاریخ 25 مه 1928 ، آلبرت فیش آگهی ای را در روزنامه خواند كه توسط جوانی به نام ادوارد باد ارسال شده بود و سپس تصمیم گرفت كه باد را قتل دهد. فیش ، در آن زمان یک متجاوز و قاتل موفق ، به بهانه پیشنهاد کار به مرد ، به دیدار خانواده بود رفت. اما وقتی وی با خواهر 10 ساله اش گریس ملاقات کرد ، فیش تصمیم گرفت قربانی مورد نظر خود را تغییر دهد.

در زیر نامه ای است که فیش پس از کشتن و خوردن دختر کوچک به طور ناشناس برای مادر گریس بود ارسال کرده است. این است سند که در نهایت منجر به دستگیری قاتل شد.

"خانم عزیز من بود ،

در سال 1894 ، یکی از دوستانم به عنوان دست عرشه روی کشتی بخار تاکوما ، سروان جان دیویس ، حمل کرد. آنها از سانفرانسیسکو به هنگ کنگ چین رفتند. با رسیدن به آنجا ، او و دو نفر دیگر به ساحل رفتند و مست شدند. وقتی برگشتند ، قایق دیگر نبود.

در آن زمان در چین قحطی به وجود آمده بود. گوشت از هر نوع پوند 1-3 دلار بود. درد و رنج در بین افراد بسیار فقیر به حدی بود که همه کودکان زیر 12 سال برای غذا نگهداری می شدند تا دیگران از گرسنگی ممانعت کنند. یک پسر یا دختر زیر 14 سال در خیابان امن نبود. می توانید به هر مغازه ای بروید و استیک ، خرد شده یا گوشت خورشت بخواهید. بخشی از بدن برهنه یک پسر یا دختر بیرون آورده می شود و فقط آنچه می خواستید از آن جدا می شود. پسر یا دختر پشت که شیرین ترین قسمت بدن است و به عنوان کتلت گوساله فروخته می شود ، بالاترین قیمت را به همراه دارد.

جان آنقدر در آنجا ماند و طعم گوشت انسان را بدست آورد. در بازگشت به نیویورک ، او دو پسر را سرقت کرد - یکی 7 ، یکی 11. او آنها را به خانه خود برد ، آنها را برهنه کرد ، و آنها را در یک کمد بست و سپس هرچه را که داشتند سوزاند. چند بار در هر شبانه روز آنها را می زد - آنها را شکنجه می کرد - تا گوشت آنها خوب و لطیف شود.

اول ، او پسر 11 ساله را کشت ، زیرا چاقترین الاغ و البته بیشترین گوشت را روی آن داشت. به جز سر ، استخوانها و روده ها ، هر قسمت از بدن او پخته و خورده شده بود. او را در کوره (همه الاغش) تفت داده ، جوشانده ، سرخ کرده ، سرخ کرده و خورشت دادند. پسر کوچک بعدی بود و او هم همین راه را رفت. در آن زمان ، من در 409 E. 100 St. زندگی می کردم. او خیلی زود به من می گفت که گوشت انسان چقدر خوب است و من تصمیم گرفتم که آن را بچشم.

در 3 ژوئن 1928 ، من در خیابان 406 W. 15 St. شما را صدا کردم و برای شما پنیر قابلمه و توت فرنگی آوردم. ما نهار خوردیم. گریس روی بغل من نشست و من را بوسید. تصمیمم را گرفتم که او را بخورم.

به بهانه اینکه او را به مهمانی ببرید ، گفتید بله ، او می تواند برود. من او را به خانه ای خالی در وستچستر که قبلاً آنجا را انتخاب کرده بودم بردم. وقتی به آنجا رسیدیم ، به او گفتم که بیرون بماند. او گلهای وحشی را برداشت. رفتم طبقه بالا و همه لباسهایم را از تنم در آوردم. من می دانستم اگر این کار را نکنم خون او را روی آنها می کشم.

وقتی همه چیز آماده شد ، به سمت پنجره رفتم و او را صدا کردم. سپس من در کمد پنهان شدم تا جایی که او در اتاق بود. وقتی او مرا کاملاً برهنه دید ، شروع به گریه کرد و سعی کرد از پله ها پایین بیاید. من او را گرفتم و او گفت که او به مادرش می گوید.

اول ، او را برهنه کردم. چگونه او لگد زد ، گاز گرفت و خراش زد. من او را خفه کردم و سپس او را در تکه های کوچک بریدم تا بتوانم گوشت را به اتاقهایم ببرم ، آشپزی کنم و بخورم. چقدر شیرین و لطیف بود که الاغ کوچولوی او در تنور بو داده شد. 9 روز طول کشید تا تمام بدن او را خوردم. من او را لعنتی نکردم ، اگرچه اگر بخواهم می توانستم داشته باشم. او باکره درگذشت. "

داستان در نامه بیمار او چیست؟

داستان کاپیتان دیویس و قحطی چین هرگز تأیید نشد ، اما شرح مرگ گریس بود دقیق بود. پلیس برای یافتن و بازداشت وی از اطلاعات کاغذ لوازم التحریر استفاده کرد. ماهی هرگز جنایت را انکار نکرد. وی در سال 1936 در تاسیسات اصلاحی Sing Sing Sing نیویورک توسط صندلی برقی اعدام شد.

هر جنایتکاری کودکی وحشتناکی دارد: زندگی اولیه آلبرت فیش باعث تمام جنایات وحشتناک وی شده است

Mugshot از آلبرت فیش ، خون آشام بروکلین
Mugshot از آلبرت فیش ، "خون آشام بروکلین"

همیلتون هوارد "آلبرت" فیش در 19 مه 1870 ، در واشنگتن دی سی ، از راندال و الن فیش متولد شد ، نامهای زیادی داشت: خون آشام بروکلین ، گرگینه ویستریا ، مرد خاکستری.

کوچک ، ساکت و بی ادعا ، او چهره ای در هم آمیخته با جمعیت و زندگی خصوصی داشت که حتی سختگیرترین جنایتکاران را می ترساند.

فیش در کودکی گرفتار بیماری روانی شد - و همچنین تعدادی از اعضای خانواده اش. نه تنها برادرش در پناهندگی بود ، بلکه دیوی وی نیز مبتلا به شیدایی شده بود - در حالی که مادرش به طور مرتب توهمات بینایی را تجربه می کرد.

پدرش هنگام تولد فیش 75 ساله بود و هنگامی که آلبرت فقط XNUMX سال داشت درگذشت. مادر بیوه او منابع مراقبت از آلبرت و سه خواهر و برادرش را تنها نداشت و آنها را در یتیم خانه ایالتی رها کرد. آنجا بود که او احساس درد را درک کرد.

خانه پسران سنت جان ، یك پرورشگاه واقع در خیابان آلبانی و خیابان سنت مارك ، جایی كه آلبرت فیش بیشتر دوران كودكی خود را در آنجا گذرانده است.
خانه پسران سنت جان ، یک پرورشگاه واقع در خیابان آلبانی و خیابان سنت مارک ، جایی که آلبرت فیش بیشتر دوران کودکی خود را در آنجا گذرانده است. © کتابخانه عمومی بروکلین

سرایداران در پرورشگاه مرتباً کودکان را مورد ضرب و شتم قرار می دادند و حتی گاهی کودکان را به صدمه زدن به یکدیگر تشویق می کردند. اما در حالی که بچه های دیگر از ترس مجازات های دردناک زندگی می کردند ، ماهی در آنها شاد شد.

"من تا زمانی که نزدیک به نه سال داشتم آنجا بودم ، و آنجا بود که اشتباه شروع کردم" ماهی بعداً یادآوری کرد. "ما را بی رحمانه شلاق زدند. من پسرها را دیدم که کارهای زیادی را انجام می دادند که نباید انجام می دادند. "

او آمد تا از درد لذت ببرد و آن را با لذت همراه سازد ، که بعداً به رضایت جنسی می رسد. وقتی مادرش در سال 1880 از نظر ذهنی پایدار بود و از نظر اقتصادی خودکفا بود و او را از پرورشگاه خارج کرد. اما خسارت قبلاً وارد شده بود.

ماهی نه تنها به ضرب و شتم خود ادامه می داد بلکه در سال 1882 رابطه ناسالم با یک پسر تلگراف را آغاز کرد. کودک او را با شیوه های جنسی ارولوژی و کوپروفاژی ، مصرف مواد زائد انسانی آشنا کرد.

سرانجام ، تمایلات سادومازوخیستی او را به سمت وسواس در خودزنی جنسی سوق داد. او به طور مرتب سوزن هایی را در کشاله ران و شکم خود فرو می کرد و خود را با یک دست و پا دار میخ زده شلاق می زد.

"9 روز طول کشید تا او را بخورم .." - نامه ای پیچ خورده از آدم خوار بدنام آلبرت فیش به مادر قربانی خود 2
با اشعه ایکس از لگن آلبرت فیش ، 29 سوزن که در ناحیه قرار گرفته اند نشان داده می شود. © Wkimedia Commons

در سال 1890 ، پس از انتقال ماهی 20 ساله به شهر نیویورک ، جنایات او علیه کودکان آغاز شد. او به طور فزاینده ای در مورد درد دیگران کنجکاو شد و پس از نقل مکان به شهر نیویورک برای یادگیری بیشتر هیچ وقت را از دست نداد. او شروع به روسپی گری و آزار و اذیت پسران جوان کرد که آنها را برای تجاوز و شکنجه از خانه هایشان فریب داده بود. یک پاروی ناخن دار سلاح مورد علاقه وی بود.

قابل توجه است که در سال 1898 فیش با زنی ازدواج کرد که مادرش او را معرفی کرده بود و شش فرزند را با او به دنیا آورد. در حالی که او هرگز با خشونت از خود سو ab استفاده نکرد ، فیش در تمام دوران کودکی کودکان دیگر را مورد تجاوز و شکنجه قرار داد.

در سال 1910 ، فیش در حالی که به عنوان یک نقاش خانه در دلاور کار می کرد ، با توماس کدن دیدار کرد. فیش و کدن رابطه سادومازوخیستی را آغاز کردند ، اگرچه مشخص نیست که کدن واقعاً به چه مقدار از آن رضایت داده است.

تنها 10 روز پس از ملاقات اولیه آنها ، فیش كدن را به بهانه مأموریت به خانه ای متروك منتقل كرد. اما وقتی کدن وارد شد ، خودش را در داخل حبس دید. برای دو هفته آینده ، ماهی کدن را شکنجه کرد.

تا سال 1917 ، فیش در پنهان کردن علائم بیماری شدید روانی مشکل داشت - منجر به این شد که همسرش او را به خاطر مرد دیگری ترک کند. خودآزاری ماهی پس از آن ، از فشار دادن بیشتر و بیشتر سوزن ها به کشاله ران تا پر کردن پشم های پوشیده شده از مایع سبک تر در مقعد - و آتش زدن آن رشد کرد. او همچنین دچار توهم شنوایی شد.

ماهی قبل از اینکه به وسواس آدم خواری مبتلا شود ، شروع به آموزش بازی های عجیب و عجیب و غریب سادومازوخیستی به فرزندان خود کرد. وی به عنوان پیش ماده ای برای مصرف گوشت انسان ، شروع به خوردن گوشت خام کرد - وعده هایی که اغلب فرزندان خود را به آنها دعوت می کرد.

در سال 1919 ، وسواس او در مورد شکنجه و آدم خواری او را به فکر قتل کشاند. او شروع به جستجوی کودکان آسیب پذیر ، مانند یتیمان دارای معلولیت ذهنی یا کودکان سیاه پوست بی خانمان کرد - جوانانی که تصور می کرد از دست نخواهند رفت.

آلبرت فیش (وسط) پس از دستگیری توسط کارآگاه ویلیام اف کینگ (چپ).
ماهی (مرکز) پس از دستگیری توسط کارآگاه ویلیام اف کینگ (چپ).

فیش در دادگاه خود و در نوشته های بعدی ادعا می کرد که خدا با او صحبت می کند و به او دستور می دهد کودکان خردسال را شکنجه و مصرف کند. قبل از مرگ ، آلبرت فیش شرح مفصلی از همه جنایات خود را برای وكیل خود نوشت ، كه هرگز این نوشته ها را به اشتراک نگذاشت زیرا آنها بسیار وحشتناک بودند.