جون و جنیفر گیبونز: داستان عجیب دوقلوهای خاموش

دوقلوهای خاموش case یک مورد عجیب از ژوئن و جنیفر گیبونز که در زندگی خود حتی همه حرکات یکدیگر را با هم تقسیم می کردند. این زوج که به شدت عجیب و غریب بودند ، "زبانهای دوقلو" خود را ایجاد کردند که برای دیگران قابل درک نبود ، و در آخر گفته می شود که یکی زندگی خود را فدای دیگری می کند!

دوقلوها

جون و جنیفر گیبونز: داستان عجیب دوقلوهای خاموش 1
© دامنه عمومی

دوقلوها دو فرزند هستند که در همان بارداری تولید می شوند ، یا به سادگی یکی از دو کودک یا حیوان در یک تولد متولد می شوند. با این حال ، فراتر از این تعاریف مدرن ، افسانه هایی با عمر طولانی وجود دارد که داستان دوقلوهایی را که درد و احساسات یکدیگر را از دور حس می کنند ، منتقل می کند.

ما اخیراً درباره دوقلوها شنیده ایم اورسولا و سابینا اریکسون که اعتقاد خیالی خود را به اشتراک گذاشتند و توهمات را از دیگری به دیگری منتقل کردند و در انجام یک قتل وحشیانه تأثیر گذاشتند.

دوقلوها همچنین در فرهنگ ها و اسطوره ها به عنوان نمادی از خوب یا بد رخ داده است ، جایی که می توان آنها را دارای قدرت های ویژه و پیوندهای عمیق دانست.

در اساطیر یونان ، کرچک و پلوکس پیوندی به قدری قوی است که وقتی کاستور می میرد ، پوللوکس نیمی از جاودانگی خود را کنار می گذارد تا در کنار برادرش باشد. جدا از این ، خدایان و الهه های بسیاری در اساطیر یونان و روم مانند ، آپولو و الهه ماه و شکار, فوبوس و دیموس, هرکول و حفره ها و بسیاری دیگر که در واقع دوقلو یکدیگر بودند.

در افسانه های آفریقایی ، ایبجی دوقلوها به عنوان یک روح مشترک بین دو بدن در نظر گرفته می شوند. اگر یکی از دوقلوها بمیرد مردم یوروبا، والدین سپس عروسکی ایجاد می کنند که بدن کودک متوفی را به تصویر می کشد ، بنابراین روح آن مرحوم می تواند برای دوقلوی زنده سالم بماند. بدون ایجاد عروسک ، دوقلوی زنده تقریباً مقصد مرگ است زیرا اعتقاد بر این است که نیمی از روحش را از دست می دهد.

حتی آنها یک دوقلوی شبح دار به نام دارند دوپلگانگر که از آن حساب های واقعی نادر است اما وجود ندارد داستان های آنها به طرز عجیبی وحشتناک و در عین حال جذاب است.

در حالی که اکثر دوقلوها عشق ، خلاقیت ها و خاطرات شیرین خود را در طول زندگی به یادگار می گذارند ، عده ای هستند که ویژگی یکسانی از خود نشان نمی دهند و روشنفکران انسانی را زیر سوال های جذاب قرار می دهند. یکی از این موارد ، دوقلوهای خاموش است ... داستان عجیب جون و جنیفر گیبونز.

دوقلوهای خاموش - جون و جنیفر گیبونز

جون و جنیفر گیبونز: داستان عجیب دوقلوهای خاموش 2
جون و جنیفر گیبونز

جون و جنیفر گیبونز از سنین جوانی مورد آزار و اذیت و آزار قرار گرفتند و سرانجام سالها را تنها در کنار یکدیگر گذراندند و به دنیای فانتزی پیچیده آنها رفتند.

هنگامی که آنها به سن نوجوانی رسیدند ، آنها شروع به ارتکاب جنایات کوچک کردند و به بیمارستان برودمور متعهد شدند ، جایی که چیزهای عجیب و غریب در مورد روابط آنها مشخص شد. سرانجام ، پیوند شدید و عجیب آنها به مرگ یکی از دوقلوها ختم شد.

اوایل زندگی ژوئن و جنیفر گیبونز

جون و جنیفر دختران مهاجر کارائیب ، گلوریا و اوبری گیبونز بودند. گیبونز اهل باربادوس اما در اوایل دهه 1960 به انگلستان نقل مکان کرد. گلوریا یک خانه دار بود و اوبری به عنوان یک تکنسین در این شرکت کار می کرد نیروی هوایی سلطنتی. جون و جنیفر در 11 آوریل 1963 در یک بیمارستان نظامی در عدن ، یمن ، جایی که پدرشان اوبری مستقر شده بود ، متولد شدند.

بعدها ، خانواده گیبونز دوباره نقل مکان شدند - ابتدا به انگلستان و سپس ، در سال 1974 ، به هاورفورد وست ، ولز نقل مکان کردند. از همان ابتدا ، خواهران دوقلو جدایی ناپذیر بودند و به زودی دریافتند که تنها کودکان سیاه پوست در جامعه آنها باعث آزار و اذیت آنها می شود طرد شده.

این رفتارها با این واقعیت ملتهب شد که این دو دختر خیلی سریع صحبت می کردند و تسلط کمی به انگلیسی داشتند و درک آنها را برای کسی دشوار می کرد. قلدری آنقدر بد شد که ثابت شد این مسئله برای دوقلوها آسیب زاست و در نهایت باعث شد مدیران مدارس آنها هر روز زود آنها را برکنار کنند تا شاید از زورگویی جلوگیری کنند.

آنها به تدریج از جامعه جدا شدند و شاهد واقعیت تلخی از خانه خود بودند. در طول زمان ، زبان آنها بیشتر شد ویژه و در نهایت به آن پیچ خورد ایدیوگلوسیا - یک زبان خصوصی که فقط خود دوقلوها و خواهر کوچکترشان ، رز اقتباس و فهمیده اند. زبان رمزآلود بعداً به عنوان ترکیبی از زبان شناخته شد عامیانه باربادی و انگلیسی. اما در آن زمان ، زبان تند آنها اساساً قابل درک نبود. در یک لحظه ، دختران حتی با والدین خود به جز خودشان و خواهرشان با کسی صحبت نمی کردند.

حتی عجیب اینکه هر چند آنها از خواندن و نوشتن امتناع می ورزیدند ، اما این دو دختر به طور منظم به مدرسه خود می رفتند. شاید به این دلیل باشد که در اعماق وجودشان ، هر دو با تنهایی ابدی احاطه شده بودند!

در سال 1976 ، جان ریس ، یک افسر پزشکی مدرسه که واکسیناسیون بیماری سل را در این مدرسه انجام می داد ، به رفتار سختگیرانه دوقلوها اشاره کرد و به یک روانشناس کودک به نام ایوان دیویس اطلاع داد. در مدت کوتاهی ، این زوج مورد توجه جامعه پزشکی خصوصاً روانشناسان و روانپزشکان قرار گرفتند.

ریس که با دیویس و تیم توماس ، یک روانشناس آموزشی که در پرونده گیبونز استخدام شده بود ، همکاری می کرد ، تصمیم گرفت دختران را به مرکز آموزش ویژه ایستگیت ، در پمبروک ، منتقل کنند ، جایی که مربی ای به نام کتی آرتور مسئول این کار شد. آنها اوبری و گلوریا در تصمیماتی که برای دخترانشان گرفته شده دخالتی نداشته اند. آنها احساس کردند که باید به مقامات انگلیسی اعتماد کنند ، که احتمالاً بهتر از آنها می دانستند.

درمان های آزمایشی آنها بدون موفقیت تلاش کرد تا دوقلوها با دیگران ارتباط برقرار کنند. در آخر ، هیچ یک از درمانگران نمی توانستند بفهمند که چه مشکلی برای آنها وجود دارد ، در صورت وجود این موارد.

وقتی این دوقلوها 14 ساله بودند ، آنها به عنوان بخشی از معالجه به مدارس شبانه روزی جداگانه اعزام شدند ، به این امید که انزوای خود شکسته شود و به زندگی عادی خود بازگردند. متأسفانه ، همه چیز طبق برنامه پیش نرفت ، جفت شد کاتاتونیک و هنگامی که جدا شد کاملاً پس گرفته می شود. آنها تا زمانی که دوباره به هم نرسیدند هدیه نمی گرفتند.

بیان خلاقانه دوقلوهای خاموش

ژوئن و جنیفر گیبونز - دوقلوهای خاموش
ژوئن و جنیفر گیبونز - دوقلوهای خاموش

پس از تجدید دیدار ، این دو دختر چندین سال را در اتاق خواب مشترک خود که دنیای خیالی خودشان بود ، حبس کردند و به بازی های پیچیده عروسک پرداختند. آنها نمایشنامه ها و داستان های بسیاری خلق کردند ... جایی که هر عروسک زندگی نامه و زندگی غنی خود را داشت و تعامل آنها با عروسک های دیگر ... به نوعی به سبک اپرای صابون ، برخی از آنها را با صدای بلند روی نوار به عنوان هدیه برای خواهرشان رز ، خواند.

اما همه این داستان ها یک چیز عجیب مشترک داشتند ... تاریخ دقیق و روش های مرگ برای هر عروسک به همان روش ذکر شده بود. برای گفتن ، آنها نمایشنامه ها و داستان هایی در دنیای عجیب و غریب عجیب و غریب خود خلق کردند. برای مثال:

  • جون گیبونز: 9 سال سن و به دلیل آسیب دیدگی از پا درگذشت.
  • جورج گیبونز 4 ساله. از اگزما درگذشت.
  • بلو گیبونز دو سال و نیم از پیوست درگذشت.
  • پیتر گیبونز 5 ساله مرده درنظر گرفته شده.
  • جولی گیبونز. سن 2 1/2. از "معده مهر خورده" درگذشت.
  • پولی مورگان-گیبونز. سن 4. درگذشت از شکاف صورت.
  • و سوزی پوپ گیبونز در همان زمان بر اثر جمجمه ترک خورد.

رمان ها و داستان های نوشته شده توسط دوقلوهای خاموش

در سال 1979 ، برای کریسمس ، گلوریا به دختران خود یک دفترچه یادداشت قرمز و بسته به چرم با قفل داد ، و آنها به عنوان بخشی از یک برنامه جدید "خودسازی" ، شرح مفصلی از زندگی خود را شروع کردند. خاطرات روزانه آنها به طور برجسته هر دو را به نوشتن الهام می دهد. سپس آنها کار نوشتن خود را آغاز کردند. آنها در این دوره چندین رمان و داستان کوتاه نوشتند. این داستان ها در درجه اول در ایالات متحده ، به ویژه در مالیبو ، کالیفرنیا رخ داده است ... احتمالاً به دلیل وسواس ظاهری دوقلوها در سواحل غربی آمریکا.

قهرمانان آنها اغلب جوانانی بودند که به کارهای عجیب و غریب و غالباً غیرقانونی می پرداختند. در ماه ژوئن "معتاد پپسی-کولا"او داستان می نویسد:

"پرستون وایلدی-کینگ ، 14 ساله ، به همراه مادر و خواهر بیوه خود در مالیبو زندگی می کند. او به معنای واقعی کلمه به پپسی اعتیاد دارد ، تا جایی که تمام افکار و تخیلاتش معطوف به آن است. هنگامی که او آن را نمی نوشد ، در مورد آن خواب می بیند ، حتی بر اساس آن هنر و شعر می آفریند. او بسیار عاشق پگی است ، اما او پس از مشاجره بر سر عادت پپسی او را کنار می گذارد. دوست او رایان دوجنسگراست و آرزوی او را دارد. معلم ریاضی او را اغوا می کند و وقتی پس از سرقت از یک فروشگاه رفاهی به بازداشتگاه نوجوانان اعزام می شود ، توسط یک نگهبان مورد آزار و اذیت قرار می گیرد. "

گرچه داستان ضعیف نوشته شده بود ، اما این دو خواهر مزایای بیکاری خود را با هم ادغام کردند تا رمان را توسط مطبوعات غرور منتشر کنند.

جنیفر "Pugilist"شرح حال پزشکی است که در آخرین تلاش برای نجات پسرش ، سگ خانواده را می کشد تا قلب او را برای پیوند بدست آورد. روح سگ در کودک زنده است و در نهایت از بدن کودک برای انتقام از پدر استفاده می کند.

جنیفر همچنین نوشت "ناسازگاری، "داستان زن جوانی که متوجه می شود جو دیسکو محلی مشتریان را به خشونت دیوانه وار تحریک می کند. در حالی که ژوئن با "پسر راننده تاکسی، "یک نمایش رادیویی به نام پستچی و زن پست و چندین داستان کوتاه. جون گیبونز را نویسنده ای خارج از کشور می دانند.

این رمان ها توسط یک خود انتشاراتی به نام افق های جدید منتشر شده است. دوقلوهای گیبونز همچنین تلاش های زیادی برای فروش کارهای کوتاه خود به مجلات انجام دادند ، اما تا حد زیادی بی نتیجه ماندند.

عشق و نفرت - رابطه عجیب بین جون و جنیفر

طبق بیشتر گزارش ها از جمله روزنامه نگار مارجوری والاس"تنها خارجی که با دوقلوها صحبت کرد ، تک تک داستان ها ، رمان ها ، کتاب ها و دفتر خاطرات آنها را خواند و آنها را از نزدیک برای دهه ها تجربه کرد" دختران رابطه بسیار پیچیده ای از عشق و نفرت با یکدیگر داشتند.

از نظر عاطفی و روانی چنان به یکدیگر گره خورده بودند که نه می توانستند با هم زندگی کنند و نه از هم جدا. آنها جدایی ناپذیر بودند ، اما درگیریهای بیش از حد خشونت آمیزی را نیز شامل می شوند که شامل خفه کردن ، خراشیدن یا آسیب رساندن به یکدیگر است.

در یک حادثه ، ژوئن در واقع تلاش کرد تا جنیفر را با غرق شدن بکشد. جنیفر بعداً این جمله دلهره آور را در دفتر خاطرات خود نوشت:

"ما در نظر یکدیگر دشمن مرگبار شده ایم. احساس می کنیم پرتوهای کشنده تحریک کننده از بدن ما بیرون می آیند و پوست یکدیگر را می خورند. با خودم می گویم ، آیا می توانم از سایه خودم خلاص شوم ، غیرممکن است یا ممکن نیست؟ بدون سایه من میمیرم؟ بدون سایه من ، زندگی بدست خواهم آورد ، آزاد خواهم بود یا مرده خواهم ماند؟ بدون سایه من ، که آن را با چهره ای از بدبختی ، فریب ، قتل شناسایی می کنم. "

با این وجود ، با وجود همه چیز ، دختران به طور اجتناب ناپذیری در هم تنیده بودند و هرگز از هم جدا نمی شدند. و آنها دوره هایی داشتند که مثل همیشه باهم کنار می آمدند.

متأسفانه ، سخنان جنیفر پیشگویی دردناکی دقیق از آنچه که برای دوقلوهای خاموش رخ داد ، باقی ماند.

فعالیت های مجرمانه دوقلوها و بستری شدن در بیمارستان برادمور

هنگامی که دختران در اواخر سن نوجوانی خود بودند و شروع به بلوغ می کردند ، آنها رفتارهای منزجر کننده معمولی را مشاهده می کردند که تقریباً در همه نوجوانان مشاهده شد - آزمایش الکل و ماری جوانا ، پرواز با پسرها و ارتکاب جنایت. گرچه این موارد بیشتر جنایات معمول مانند سرقت از مغازه و سرقت بوده است.

روز به روز ، رفتار و کل اوضاع جدی تر می شد. یک روز ، دختران قصد داشتند شروع به انجام آتش سوزی کنند و یک تراکتور فروشی را به آتش کشیدند. چند ماه بعد ، آنها همان کار را با یک دانشکده فنی انجام دادند که در عرض چند دقیقه به یک حادثه ویرانگر آتش سوزی تبدیل شد ... این جنایت بود که آنها را در 19 سالگی در بیمارستان برودمور کشاند.

جون و جنیفر گیبونز: داستان عجیب دوقلوهای خاموش 3
بیمارستان Broadmoor

بیمارستان Broadmoor یک بیمارستان بهداشت روان در Crowthorne در برکشایر ، انگلیس است ، و دارای شهرت در زمینه مدیریت مجنون جنایی است. مدت زیادی از ورود آنها نگذشته بود که ژوئن به حالت کاتاتونیا در می آید و اقدام به خودکشی می کند ، در حالی که جنیفر با خشونت به یک پرستار حمله کرد. در آنجا کارکنان بیمارستان و پزشکان معمای دیگری از زندگی مخفی آنها را فاش کردند.

چیزهایی که پیدا شد ، کشش هایی بود که به نوبت غذا می خوردند ... یکی گرسنه می ماند در حالی که دیگری سیر او را می خورد ، و سپس نقش های خود را معکوس می کردند. آنها توانایی عجیب و غریبی از دانستن اینکه دیگران در هر زمان خاص چه احساسی دارند یا انجام می دهند را نشان دادند.

شاید وحشتناک ترین داستان ها مربوط به زمانی باشد که دختران از هم جدا شده و در سلول های مناطق مختلف برودمور اسکان داده شده اند. پزشکان یا پرستاران فقط به اتاقهایشان وارد می شوند تا آنها را در جای خود کاتاتونیک و منجمد ، گاه در حالتهای عجیب و غریب یا پیچیده مشاهده کنند.

عجیب است ، علیرغم این واقعیت که دختران راهی برای برقراری ارتباط با یکدیگر یا هماهنگی چنین رویدادی ندارند ، یک دوقلوی دیگر حالت یکسانی خواهد داشت.

اقامت 11 ساله دختران در برادمور در هر زمان غیر عادی و غیراخلاقی بود ... جون بعداً این جمله غیرقابل توصیف طولانی را مسئول سخنان آنها دانست:

"نوجوانان بزهکار دو سال زندان می گیرند ... ما 11 سال جهنم گرفتیم زیرا صحبت نکردیم ... واقعاً امیدمان را از دست دادیم. من نامه ای به ملکه نوشتم و از او خواستم ما را بیرون کند. اما ما به دام افتاده بودیم. "

دختران در دوزهای بالای داروهای ضد روان پریشی قرار داده شده بودند و خود را قادر به تمرکز نمی دانستند. برخی اظهار داشتند که جنیفر توسعه داده است دیسکینزیای tardive، یک اختلال عصبی که باعث حرکات غیرارادی و تکراری می شود.

این شعری است که ژوئن در سال 1983 در حالی که در پناهندگی بود ، در چنگال ناامیدی و ناامیدی و تحت تأثیر داروهای روانگردان برای اطمینان از انطباق با وی ، نوشت:

من از عقل یا جنون مصون هستم
من یک جعبه خالی هستم همه
برای دفع شخص دیگری بسته نشده است. من پوسته تخم مرغ دور ریخته ام ،
بدون هیچ زندگی در درون من ، زیرا من هستم
قابل لمس نیست ، اما برده نیستی است. من هیچ چیز احساس نمی کنم ، هیچ چیز ندارم ، زیرا من برای زندگی شفاف هستم. من یک پخش کننده نقره ای روی بالون هستم. یک بالون که بدون اکسیژن داخل آن پرواز خواهد کرد. من هیچ چیز احساس نمی کنم ، زیرا من هیچ چیز نیستم ، اما می توانم جهان را از اینجا ببینم.

سرانجام ، آنها یا با داروها سازگار شدند و یا دوزها به اندازه کافی تغییر کرد تا بتوانند به یادداشتهای روزانه ای که از سال 1980 روی آنها کار می کردند ادامه دهند. آنها به گروه کر بیمارستان پیوستند ، اما هیچ یک از داستان های خلاقانه بیشتری تولید نکردند.

تصمیم نهایی

روزنامه نگار مارجوری والاس کتاب زندگی نامه ای نوشت به نام "دوقلوهای خاموش"در ماه ژوئن و زندگی جنیفر گیبسون. به گفته والاس ، هویت مشترک جون و جنیفر به جنگی خاموش بین خوب و بد ، زیبایی و زشتی و در نهایت مرگ و زندگی تبدیل شد.

جون و جنیفر گیبونز: داستان عجیب دوقلوهای خاموش 4
جنیفر گیبونز ، روزنامه نگار مارجوری والاس و جون گیبونز (چپ به راست)

والاس در آن زمان به بیمارستان می رفت و به طور منظم به آنها سر می زد. در یک مصاحبه ، دوقلوها گفتند:

"ما فقط می خواهیم بدون آینه به صورت همدیگر نگاه کنیم."

برای آنها این است که غالباً به آینه نگاه کنند ، دیدن این است که تصویر خودشان در تصویر دوقلوی یکسان حل شده و تحریف می شود. برای لحظاتی ، گاهی اوقات ساعتها ، آنها احساس تصرف دیگران می کردند ، آنقدر عمیق که احساس می کردند شخصیتشان تغییر می کند و روحشان به هم می پیوندد.

همه ما در مورد داستان لادان و لاله بیژنی، خواهران دوقلوی به هم پیوسته ایرانی. آنها از ناحیه سر وصل شدند و بلافاصله پس از جدایی پیچیده جراحی درگذشتند. آنها اعتقاد داشتند که حضور دیگری مانع از داشتن شغل جداگانه ، دوست پسر ، شوهر یا فرزند می شود - همه چیزهایی که به عنوان زنان جوان آرزو می کردند.

اما با ژوئن و جنیفر ، جدا شدن از نظر جسمی کافی نبود: هر کجای دنیا که باشند ، یکی هنوز دیگری را تسخیر و تسخیر می کند. ماه ها قبل از انتقال از برادمور ، آنها در حال جنگ بودند که کدام دوقلو جان خود را برای آینده دیگری فدا کند.

مارجوری والاس در یکی از مقاله های خود گفت:

"ما در حال صرف چای بعد از ظهر یکشنبه خود در اتاق بازدید کنندگان در بیمارستان ویژه برودمور بودیم که آنها 11 سال را در پی خرابکاری و آتش سوزی نوجوان گذرانده بودند. پرونده آنها به دلیل رفتار خارق العاده ، امتناع از گفتگو با بزرگسالان ، حرکات سفت و سخت یا هماهنگ و رابطه شدید و نفرت انگیز آنها پیچیده بود.

ناگهان جنیفر پچ پچ کرد و با من و دختر 10 ساله آن زمان من نجوا کرد: "مارجوری ، من می خواهم بمیرم. ما تصمیم گرفته ایم. " پس از 11 سال اقامت در برودمور ، سرانجام دوقلوها مکان مناسب تری برای توان بخشی در کلینیک جدیدی در ولز پیدا شدند. آنها منتظر انتقال بودند و منتظر آزادی جزئی بودند. آنها همچنین می دانستند که اگر با هم بمانند هیچ یک از این دو آزادی را تجربه نخواهند کرد. "

9 مارس 1993 بود ، یک روز قبل از اینکه دوقلوها سرانجام از برودمور آزاد شوند ، جنیفر روی شانه ژوئن افتاده بود ، اما چشمانش کاملاً باز بود. عصر همان روز جنیفر را نمی توان بیدار کرد ، او در ساعت 6:15 بعد از ظهر ناگهان درگذشت میوکاردیت حاد، التهاب عضله قلب.

در تحقیقات ، گزارش کالبد شکافی به علل احتمالی مختلفی اشاره کرده است ، از عفونت ویروسی گرفته تا دارو ، سموم یا ورزش ناگهانی ، اما هیچ مدرکی از این موارد وجود ندارد. علاوه بر این ، جنیفر فقط 29 سال داشت و هیچ بیماری قلبی طولانی مدت یا چنین بیماری هایی نداشت. تا به امروز ، رمز و راز مرگ او همچنان حل نشده باقی مانده است.

واکنش ناگهانی ماه ژوئن به مرگ غیرقابل توجیه جنیفر البته غم انگیز بود ، که او را مجبور کرد شعرهایی از عزای عمیق را پس از سالها بنویسد و از دست دادن شخصی که تمام زندگی خود را با او تقسیم کرده بود به شدت احساس کرد.

با این حال وقتی تصمیم گرفته شد ، تصور غیرقابل تصور نیز اتفاق افتاده بود. او ، همانطور که به والاس توصیف کرد ، وقتی چهار روز پس از مرگ جنیفر به ملاقاتش رفت ، احساس کرد

"یک نسخه شیرین! ما خسته از جنگ بودیم. این یک نبرد طولانی بود - کسی مجبور شد حلقه شرور را بشکند. "

جون سپس از والاس س askedال كرد كه آیا می تواند یك ماه پس از تشییع جنيفر ، بنری را در آسمان شهر محل تولد خود نصب كند. "چه چیزی می گوید؟" والاس پرسید. "ژوئن زنده و سالم است و سرانجام به زندگی خودش رسیده است." ژوئن پاسخ داد.

ژوئن - دوقلو باقی مانده

جون و جنیفر گیبونز: داستان عجیب دوقلوهای خاموش 5
جون گیبونز

ده سال بعد والاس و ژوئن در گور جنیفر بودند و ژوئن ، واقع بینانه تر از این ، هنوز از اجتناب ناپذیری از دست دادن خود دور نشده است. او اکنون به طور طبیعی تر صحبت می کند ، در کنار پدر و مادر و خواهرش زندگی آرامی دارد.

بر اساس گزارش ها ، تا سال 2008 ، جون به طور مستقل در نزدیکی والدینش در غرب ولز زندگی می کرد ، دیگر تحت نظارت روانپزشکان نبود و با وجود گذشته عجیب و وهم انگیزش توسط جامعه پذیرفته شد.

در سال 2016 ، گرتا خواهر بزرگتر دوقلوها در مصاحبه ای نارضایتی خانواده از برودمور و زندانی شدن دوقلوها را فاش کرد. وی گفت که آنها بیمارستان را مقصر می دانند که زندگی دختران را نابود کرده و علائمی را که منجر به مرگ ناگهانی جنیفر شد ، نادیده گرفتند.

خود گرتا ابراز تمایل کرد که علیه برادمور شکایت کند ، اما والدین دوقلوها ، گلوریا و اوبری ، با گفتن اینكه هیچ چیز نمی تواند جنیفر را برگرداند ، این درخواست را رد كردند.

از سال 2016 ، گزارش چندانی در مورد این پرونده وجود ندارد ، بنابراین ، اطلاعات کمی در مورد ماه ژوئن و خانواده گیبونز در دست است ، هیچ تحقیق و توضیح دیگری در مورد پرونده عجیب دوقلوهای خاموش ارائه نمی شود.

در پایان ، فقط یکی از دوقلوهای خاموش باقی مانده است و داستان را می توان با یکی از شعرهای ساده ژوئن که بر سنگ بنای جنیفر حک شده است خلاصه کرد:

ما یک بار دو ساله بودیم ،
ما دو نفر یکی ساختیم ،
ما دیگر دو نفر نیستیم ،
از طریق زندگی یکی باش
روحش شاد.

جنیفر در قبرستانی در نزدیکی بخشی از این کشور دفن شده است هاورفوردوست شهری معروف به برانکس که در آن شبنم سرد و چمن های ضخیم همه چیز را پوشانده است.

دوقلوهای خاموش – «بدون سایه من»